قصّه شیرین عالم ذرّ

هویّت ذاتی و وجودی همۀ موجودات امکانی، هویّت تعلّقی (آویختگی محض) است که دم به دم از ربّ ودود فیض وجود می گیرند و نسبت به خود، عدم و بطلان محضند.

 

و یکی از بطون معانی قصۀ شیرین عالم ذرّ، همین نکته است که وقتی خدای سبحان، حقیقت وجودی انسانها را به آنها نمایاند و آنها به تماشای خود نشستند و خود را ربط محض به رب یافتند، با زبان وجود که از زبان قال و حال هم گویاتر است، گفتند: "بلی شهدنا".

و این عالَم همچنان موجود است و به لحاظ رتبی قبل از این عالم است نه از حیث زمانی و از فرط ظهور و شدّت بروز مخفی است و نیل به این عالَم، تنها کمال مطلوب برای انسان است.

 

تراب عتبة المهدی محسن دامادی پور

ثارالله

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در فهم معنای ثار الله (خون خدا) به حدیث قرب نوافل و قرب فرائض دقت شود.

در قرب نوافل، خدا چشم و گوش و دست بنده می شود و در قرب فرائض، امر به عکس است. خذ أخذ تأمّل و اغتنم و لا تغفل...

تراب عتبة المهدی محسن دامادی پور

نقش انسان کامل در نظام هستی

بسم الله الرحمن الرحیم

نقش و جایگاه انسان کامل در سیر نزولی نظام هستی، ترقیق فیض غلیظ حق به تناسب قوابل است و در سیر صعودی انسان به سمت حق، تقریب و تبعید است؛ تقریب به طاعت و تبعید از معصیت.

# انسان کامل

تراب عتبة المهدی محسن دامادی پور

عالم خیال اندر خیال است

ذهب المحققون من العرفاء و الكاملون من الأولياء إلى أن العالم كلّه خيال‏ فى‏ خيال‏. فاعلم أن الماهية حدّ مرتبة من الوجود، و إن شئت قلت: إنها ظل له، أو عكس له، أو آية له، أوخيال له؛ و كذلك الوجود الإمكانى بمعناه الفقر النورى ظل و آية و عكس و خيال لمفطره؛ فالخيال الأول في قولهم «العالم كله خيال» هو الماهية، و الخيال الثاني في قولهم «في خيال» هو الوجود الإمكانى غير المتأصّل بل المرتبط بالجاعل، بل محض الربط و التعلق؛ فالعالم كله خيال‏ في‏ خيال‏ أى ماهية في وجود فقرى ظلّى.

منبع: هزار و یک کلمه، کلمه 269

 

وجه الله چیست؟

جماعتی از رهبان به حضور سید الاولیاء امیر المومنین علی علیه السلام تشرف حاصل کردند، و از وجه الله

پرسیدند که آیا در کتاب پیغمبر شما وجه الله آمده است؟ گفت: آری. پرسیدند: تفسیر آن چیست؟

فقال علیه السلام لهم: ما نقول جوابکم بالقول بل بالفعل، فأمر باحضار شیء من الفحم و بإشعاله فلمّا اشتعل

و صار کلّه نارا سأل علیه السلام الرهبان و قال: یا رهبان ما وجه النار؟

فقال الرهبان: هذا کله وجه النار. فقال علیه السلام: فهذا الوجود کلّه وجه الله، و قرأ "فأینما تولّوا فثَمّ وجه الله" الخبر.

ترجمه: حضرت به ایشان گفت: جواب سوالتان را با سخن نمی گویم بلکه با انجام کاری پاسخ می دهم. آنگاه

حضرت دستور فرمودند که زغالی حاضر کنند و مشتعل کنند. هنگامی که زغالها را مشتعل کردند تا جایی که

تماماً اتش شدند از راهبان پرسیدند: وجه و چهره اتش چیست؟

راهبان گفتند: این به کلّی وجه و صورت و چهره اتش است.

پس حضرت فرمودند: کلّ هستی وجه الله (مظهر) است. آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند که: به هر جا رو

کنی همانجا وجه الله است.

(سدرة المنتهی فی تفسیر قرآن المصطفی، ج1، ص208و209، علامه حسن زاده آملی روحی فداه)

مثلّث توحید

در این آیات نیک تامل کنید و آنها را با همدیگر استنطاق کنید:

کلّ شیئ هالک الا وجهه (قصص/88)

فاینما تولّوا فثمّ وجه الله (بقره/115)

فأقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیّم و لکنّ اکثر الناس لا یعلمون (روم/30)

نتیجه ای که از تدبر در این آیات به دست می آید این است که:

اولاً: تنها موجود حقیقی خداست که وجود بحت و صرف الوجود است و موجودات دیگر، هالک و باطل الذات هستند و این هلاکت فرا زمانی است و در ذات اشیاء نهفته است. و مع ذلک اشیاء، موجودند لکن نه بنفسه بل به اتصال وجودی به حقیقة الحقایق.

ثانیاً: موجودات نظام هستی وجهۀ حقی دارند و وجهۀ خلقی که اوّلی باقیست و دوّمی فانیست.

ثالثاً: وجه انسان که حقیقت وجودی انسان است از وجه حق جدا نیست و این وجهۀ حقی انسان همان فطرت توحیدی اوست که کاملاً منطبق بر دین و قوانین تکوینی نظام احسن است.

شما دوست عزیز از این آیات چه بهره هایی برده اید؟

مقام شامخ قرآن

قرآن آن مقام شامخ جامعیّت اسمائی حق است که در سه مرتبه از مراتب وجودی تجلّی پیدا کرده است:

1) کون جامع اعنی انسان کامل

2) عالم عین از فرش تا عرش

3) به صورت کتبی در قالب قرآن مدوّن

هذا المطلب الاسنی ممّا القی الله علی قلبی فعرضته علی استاذی فی المعارف العرفانیه -اعنی الشیخ السالک الزاهد الاستاذ نیکنام عربشاهی- فأیّده. ایّدنا الله و ایاکم بالالقائات السبوحیّه.

نکته: تنزل قرآن در هر مرتبه به نحو تجلّی است نه به نحو تجافی.

وحدت وجود از دیدگاه سید الحکماء الربانیّین آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی"ره"

بسم الله الرحمن الرحيم‏
«سخن در وحدت وجود و بيان مراد و معنى از اين كلمه بطورى كه مطابق عقل و ذوق و شرع انور است:
بدان كه اين كلمه در بين اهل عرفان و حكمت الهى بسيار شايع و متداول است و در اكثر كتب اهل معقول در مواردى مسطور می‌‏باشد و در تفسير آن چهار معنى متصور است به ترتيبى كه خواهيم بيان نمود.

                                         

تفسیر اول از وحدت وجود
اول آنكه مراد از وحدت، وحدت شخصيه باشد و مقصود اين باشد كه حضرت واجب بالذات شخص واحد منحصر به فرد در وجود است و براى وجود و مفهوم هستى مصداق ديگرى نيست و موجودات بسيار از سماء و ارض و جماد و نبات و حيوان و نفس و عقل كه در عالم امكان مشهود هستند همه خيالات همان واجب الوجود می‌‏باشند و در واقع چيز ديگر نيستند مانند آب دريا كه به صورت موجهاى گوناگون از بزرگ و كوچك و بلند و پست برمى آيد و در حقيقت شخص آب دريا و موجهاى آن يك حقيقت و يك فرد آب بيش نيست بلى كثرت موجها و هم را به گمراهى و ضلال برده و انسان خيال مى‌كند موج غير از آب است‏.

اين تفسير غلط محض و بيهوده است زيرا كه علاوه بر اين كه اين معنى منافى صريح شرع انور و كفر است و مرجع آن به انكار واجب بالذات و نفى مقام شامخ احديت است مخالف با قواعد عقليه است و همه اوضاع مسلمه در علم حكمت را كه عليت حق و معلوليت ممكنات و حاجت ممكن به واجب و سائر اوضاع علمى را بر هم ريخته و اساس خداپرستى و بندگى را منهدم مى‏نمايد و هم مخالف با حس است زيرا كه بطور محسوس می‌‏دانيم و مى‏‌بينيم كه براى هر نوعى خواص و آثارى است كه در نوع ديگر نيست حتى در گياه اثر يك گياه كه سم است هلاك نمودن است، و اثر گياه‏ ديگر ترياق و معالجه سم است، همين طور در معادن و انواع مختلفه حيوان و عجائب احوال مختلفه آنها پس چطور شخص عاقل مى‏تواند انكار كثرت وجودات را در واقع نمايد و همه را يك شخص بداند.

تفسیر دوم از وحدت وجود
دوم آن كه مراد از وحدت، وحدت سنخيه است نه وحدت شخصيه به اين بيان كه مراتب وجودات از واجب گرفته تا به ضعيف ترين ممكنات مثل جسم و هيولى در سنخ اصل حقيقت وجود متحد هستند و تفاوت در بزرگى درجه وجود و شئون وجود از علم و قدرت و حيوه و كوچكى مرتبه دارند و بشدت و ضعف و نقص و كمال در بهره داشتن از سنخ وجود تمايز و جدائى از هم دارند اين معنى را در كتب حكماء الهيين هم اشتراك معنوى وجود گويند، و هم وحدت سنخيه وجود خوانند و مشهور اين است كه طريقه فهلويين از حكماء عجم همين معنى بوده است و اين معنى چندان دور از قبول نيست و منافى امرى هم نيست بلكه به اعتقاد اكثر محققين بدون اين مبنى صدور معلول از علت ممكن نيست‏.

تفسیر سوم از وحدت وجود
سوم آن كه مراد وحدت شخصيه وجود است ليكن نه مثل معنى اول كه كثرت وجودات و حقائق ممكنات را باطل و بيهوده بداند بلكه در عين اين كه وجود را واحد بالشخص دانسته كثرت و تعدد و اختلاف انواع و آثار آنان را هم محفوظ دانسته‏اند و گويند اين وحدت از غايت وسعت و احاطت منافات با كثرت واقعيه ندارد كه وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت مى‏باشد و تمثيل كنند اين معنى را به نفس ناطقه انسان كه واحد شخصى است زيرا كه مسلما هر فردى يك شخص بيش نيست و ليكن در عين حال با قواى نفس از ظاهره و باطنه از مشاعر و مدارك و از قواى طبيعيه از هاضمه و ناميه و مولده متحد مى‏باشد كه نفس عين قواى خود و قوى عين نفس ناطقه هستند و اين معنى را حكيم نحرير الهى صدرالدين محمد شيرازى در مبحث علت و معلول از اسفار اختيار نموده و مخصوصا متعرض ابطال معنى اول غلط وحدت وجود كه ذكر نموديم گرديده است‏.

مقصود اين است كه صاحب اين قول يعنى معنى سوم از وحدت وجود بطوريكه دانسته شد عقيده دارد كه اين معنى صحيح و مطابق برهان و ذوق‏ است و منافى امرى نيست و العلم عندالله سبحانه‏

تفسیر چهارم از وحدت وجود
تفسير چهارم آن كه مراد از وحدت وجود، وحدت در نظر مردم آگاه و بيدار است كه از خوابگاه طبيعت و نفس و هوى بيدار شده به عوالم كثرت و تعينات بيشمار عالم امكان وقعى نگذارده اعتنائى ندارد

توضيح اين معنى آنست كه بدون شبهه و ترديد كثرت و تعدد و اختلاف انواع و اصناف و افراد را همه مى‌‏دانيم و مى‌بينيم و از طرفى هم حضرت حق عز اسمه در ايجاد و تكوين ممكنات مختلفه به علم و قدرت و اراده و حيوه ظهور در همين انواع ممكنات فرموده و تجلى نموده تجلى متكلم فصيح و بليغ در كلام و سخن خود كه در نهايت فصاحت و بلاغت اداء نمايد و مانند كسى كه نشسته و چندين قسم آئينه در اطراف خود نهاده و در همه آنها ظهور نموده است و ليكن آيينه ها در جنس مختلف باشند و هر كدام صورت شخص را به نوعى از كوچكى و بزرگى و صفاء و كدرت ظاهر نمايند، پس آنچه از متكلم در كلام خود و از شخص در آئينه هويدا است ظهور او است نه وجود او و نه حلول در آئينه و نه اتحاد با آئينه‏

و اين هم بديهى است كه هر گاه شخص ديگرى به اين مظاهر و مرائى مختلفه نظر نمايد هم صورت شخص اول را مختلف در آئينه مى‌‏بيند و هم جنس و شكل و مقدار آئينه را مى‏‌بيند حال اگر از غايت علاقه و توجه به صاحب صورتهاى مختلفه از اين همه صور مختلفه فقط توجه تام به اصل صاحب آنها معطوف شد و كوچكى و بزرگى صور كه مناط اختلاف و كثرت بودند به نظر نيامد و جسم و شكل آينه هم در نظر نمودار نگرديد و از تمام خصوصيات سخن و كلام از لطافت و بلاغت و فصاحت آن فقط قدرت گوينده و لطافت روح و ذوق طرح ريزى سخن را ديد و از جميع صور متعدده مرائى و آئينه ها همان شخص عاكس را مشاهده نمود اين معنى را وحدت وجود در نظر و فناء فى الصوره گويند.

و از اينجا معلوم شد كه معنى صحيح و خالى از همه اشكال و شبهه در تفسير وحدت وجود معنى چهارم است كه موحد حقيقى از تمام اعيان ممكنات و حقايق وجودات امكانيه فقط ظهور قدرت و صفات كماليه را ديد و جهات‏ خلقيه خود اشياء ممكنات را در نظر نگرفت و در اين نظر است كه آسمان و زمين بهم متصل، و بر و بحر بهم مرتبط، و فصل بين اشياء در نظر برخيزد و عارف به حق در توحيد خالص خود اضافات را اسقاط نموده به جز حق و صفات او در نظر نياورد اين معنى وحدت وجود و فناء فى الله است و در شرع مطهر كه اخلاص در عبادت شرط است مقدمه حصول به اين مقام است كه تمرين به اين اخلاص شخص را مستعد از براى وصول به خوض لجه عرفان كه معنى چهارم است مى‏نمايد و اين مقدار از سخن در اين مقام كافى است و جامع همه مزاياى مطلب است»

پی نوشت:

این رساله وجیزه در باب توضیح وحدت وجود و معانی متصوره آن٬ در "مجموعه رسائل و مقالات فلسفی" حکیم عارف آیت الله رفیعی قزوینی به طبع رسیده است و هم در کتاب گرانسنگ «وحدت از دیدگاه عارف و حکیم» علامه ذوالفنون حسن زاده آملی به عنوان مزید استبصار نقل شده است.


تقریر علامه شعرانی"قدس سره" از وحدت وجود

 تقریر علامه شعرانی از وحدت وجود

طبیعیین و مادیین مادّه را واجب الوجود می دانند و می گویند: این ذرّات جسم همیشه بوده اند و با یکدیگر ترکیب می شوند و منحل می گردند باز ترکیب می شوند. و اگر از آنها بپرسی آیا چیزی غیر ذرّات در عالم هست یا نه؟ می گویند: نیست و موجود منحصر در ذرّات است. و صور و تراکیبی که عارض ذرّات می شود به عقیدۀ آنها حقیقت ندارد و اعراض که هیچ لایق اسم وجود نیستند، وجود منحصر در مادّه است و مادّه واجب الوجود.

متالّهین حقیقی در مقام خود همین طور گویند: موجودی در عالم نیست جز خدا، و اینها دیگر لایق اینکه اسم هستی برآنها اطلاق شود نیستند " کسرابٍ بقیعةٍ یحسبه الظمآنُ ماءً حتّی اذا جاءه لم یجده شیئا" (نور/39)

 

بقیه این تقریر دلنشین را در ادامه مطلب مطالعه بفرمایید 

ادامه نوشته

آیا وحدت وجود کفر است؟

این مطلب از مرحوم علامه شعرانی می باشد که علامه حسن زاده آملی آن را در کتاب هزار و یک کلمه نقل کرده است.

مطلب بسیار زیبا و دلنشینی هست، ان شاء الله بخوانی و لذت ببری:

 

عرفا و صوفیه در بیانات خود بعضى مطالب اظهار مى‏کنند که با ادب منافات دارد و البته مراعات ادب در امور لازم است، چنانکه شخص معبّر در جواب هارون الرشید که خواب دیده بود دندانهاى او ریخته است معبّر گفت: اقوام خلیفه تمام بمیرند. خلیفه متغیّر شد و امر کرد او را زدند. دیگرى آمد گفت: عمر خلیفه از تمام اقوام و خویشان بیشتر است. خلیفه انعامش داد با اینکه همان مطلب را گفته بود، براى مراعات ادب مستحق انعام گردید. در خداشناسى و عبادت هم مراعات ادب لازم است، مثلا اگر مسجد خراب شود و مسجد هم خانه خداست یک کسى خطاب به خدا کند و بگوید: «اى خانه خراب» بى‏ادب بوده، گرچه مطلب او راست و درست است. یا کسى بگوید: «اى خداى بى‏عقل بى‏شعور بى‏مدرک» بى‏ادبى است، ولى سخنى صحیح است؛ زیرا که عاقل و شاعر بر خدا کفر است، و خداوند عقل ندارد چنانکه چشم ندارد ولى تمام چیزها را مى‏داند و مى‏بیند، و نیز شیخ محمود شبسترى در گلشن راز گوید:

بقیه در ادامۀ مطلب...

ادامه نوشته

معنای وحدت وجود از منظر علامه میرزا ابوالحسن شعرانی

 

معنای وحدت وجود این است که در عالم یک حقیقت موجود است و آن خداست، و موجودات دیگر قابل اینکه به آنها چیز گفته شود نیستند. گاهی مجازاً و گاهی حقیقةً این بیان در عرف و استعمال گفته می شود مثل اینکه جبرئیل فریاد زد: " لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار"؛ یعنی در عالم یک جوانمرد پیدا نمیشود مگر علی، و یک شمشیر نیست مگر ذوالفقار.  با اینکه در این ظاهر این سخن غلط به نظر می آید؛ چون مرد جوان در عالم بسیار است و شمشیر هم زیاد است، ولی چون گوینده می خواهد علی و ذوالفقار را بزرگ کند می گوید در مقابل علی هیچکس جوانمرد نیست، یا اگر ذوالفقار شمشیر است شمشیرهای دیگر آهن پاره است.

هلو هلوی مشهد، آب آبِ شاه، سیب سیبِ دماوند، به بهِ اصفهان به های دیگر به نیست، با اینکه به های دیگر هم به است و لیکن به خوبی بهِ اصفهان نیست. در این صورت ممکن است شخصی بگوید:

موجود در عالم یکی است آنهم خداست اینها دیگر موجود نیست؛ زیرا موجود آن است که اثر داشته و کار از او ساخته باشد. وقتی مقایسه می کنیم می بینیم که موجودات دیگر کاری نمیتوانند بکنند مگر به اذن خدا، حتی من که سخن بگویم یا چیز بنویسم به قدرت و توانایی است که خدا عطا کرده و مردی که غذا می خورد و راه می رود و کسب می کند و کارهای دیگر به اذن و اراده خداست، و با اینکه به اذن و اراده حق است هیچ کار از ما برنمی آید جز کارهای معدودی؛ امّا اثر وجودی حضرت حق بسیار است چنانکه آسمانها و زمین و کواکب و کوهها را آفریده و شب و روز را تغییر می دهد و می برد و می آورد، آسمان و خورشید به این بزرگی را در گردش آورده، مردم را روزی می دهد حیات می دهد، آسملان و زمین را نگاهداری می کند، و هکذا سایر امور که خداوند به قدرت کامله خود انجام می دهد، صحیح است بگوییم:

او حقیقةً موجود است و سایرین وجود ندارند و هیچند "کسراب بقیعةٍ یحسبه الظمآن ماءً" یا "کلّ شیء هالک الّا وجهه" این معنی تا اندازه ای بد نیست و صحیح است ولی مشبّه به هایی که ما ذکر کردیم تمام مجازی بودند، مثلاً "به فقط به اصفهان است" مبالغه است، و لیکن دربارۀ حق تعالی که موجود حقیقةً اوست و دیگران نیستند یکنوع حقیقت است؛ یعنی در نظر دقیق عرفانی و برهانی باریک که منوّر به نور بصیرت باشد حقیقةً غیر خدا در عالم هیچ نیست، اگر چه به نظر اهل ظاهر موجودات عدیده به نظر می آید و این سخن را مجاز می پندارند، و لیکن اهل معرفت هیچ چیز را نمی بینند جز خدا که "ما رمیت اذ رمیت و لکنّ الله رمی" و حضرت امیر(علیه السلام) می فرماید: "ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله و بعده و معه"( یقین ندارم که کدام یک از سه لفظ را فرموده).

هزار و یک کلمه، ج4، ص244، کلمۀ354

3/ نکات مهم و اصول فلسفی و عرفانی جلسات درسی حضرت استاد نیکنام عربشاهی

بسم الله الرحمن الرحیم

46) انسان زرع و زارع و مزرعه ی خودش است. همه چیز از خود انسان است.

47) در قرآن مسئله ی شخصی وجود ندارد. داستانهای قرآنی، قانونی ارائه می دهد که بر تمامی زمانها، حاکم و شامل و قابل انطباق است.

48) شب قدر، شب چیدن میوه هایی است که در طول سال کاشته ایم.

49) کسب در امور خیر است و اکتساب در امور شر است. قال تعالی: لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت.

50) دنیا و آخرت یک حقیقت هستند، بُعد کاشتن دنیاست و بُعد حصاد و درو کردن، آخرت است. آخرت عالمی جدای از عالم دنیا نیست، بلکه آخرت باطن دنیاست. یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة غافلون.

51) وحدت صنع اقتضا می کند که هر کاری بکنی، نتیجه ی مناسب با آن را خواهی دید.

               از مکافات عمل غافل مشو                         گندم از گندم بروید جو ز جو

52) هیچ معلولی آینه ی تمام نمای علت نیست بلکه به مقدار سعه ی وجودیش، علت را نشان می دهد.

53) عدم در سایه ی وجود، بهره ای از وجود پیدا می کند و به تبع آن وجود (وجود ذهنی)، احکامی بر عدم مترتّب می شود.

54) در عدم مطلق، تمایزی وجود ندارد؛ چون بطلان محض و هیچ و پوچ است. در عدم مضاف، تمایز به برکت وجودی است که مضاف الیه واقع شده است.

55) عالم برزخ، عالم صور و اشکال است و بریء از ماده است. عالم برزخ، مخزن صور است لذا از آن به خیال منفصل تعبیر می کنند، کما اینکه قوه ی خیال انسان، مخزن صور و اشکال است و از آنجایی که صور قوه ی خیال قائم به نفسِ انسان است از آن تعبیر به خیال متصل می کنند ولی عالم برزخ، خیال منفصل(مستقل و غیر قائم) است.

56) حرکت با ماده عجین است، بلکه حرکت عین ماده است.

57) فص پنجاه و هفتم فصوص الحکم جناب فارابی با شرح علامه حسن زاده آملی (که مسمّی به نصوص الحکم است) در باب تمثّل وافی و شافی است. فاغتنم

58) صد و بیست و چهار هزار پیامبر، ظهور انسان کامل در ازمنه و امکنه ی مختلف است.

59) اولین چیزی که از خدا صادر شده است، یکی بیش نیست. لا یصدر عن الواحد الا الواحد

60) چون صادر اول بر تمامی ممکنات تقدم دارد، بر ممکنات بعدی، علیّت دارد. فیض بر ممکنات از طریق صادر اول افاضه می شود. بکم فتح الله و بکم یختم

61) تمامی موجودات امکانی به صادر اول که همان انسان کامل است، محتاج و نیازمندند. در عالم بی نیازی بی معناست.

62) دنیا، ظهور رحمانیّت است و قیامت ظهور قهّاریّت حق است. لِمَنِ المُلکُ الیوم لله الواحد القهّار.